اشعارزهــراقندی(پرواز)

گَــر شِعْـــر مَباشَــــد روحَــم هَمچـــــو خاکِسْــــتَرشَــــود

اشعارزهــراقندی(پرواز)

گَــر شِعْـــر مَباشَــــد روحَــم هَمچـــــو خاکِسْــــتَرشَــــود

منوی بلاگ
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب



بوی عیدی که به مشامم میرسد 

بالا و پایین پریدنم آرزوست

صدحیف که گذشت زمانه و

شادزیستنم آرزوست

ته کشید خنده ها و قهقه هایمان

بعد از آن تلخی، شیرینی ام آرزوست

بعداز آن سیاهی شبهای تار

سپیدی روزم آرزوست

حال که جوجه ها را شمرده‌اید

آبادی میهنم آرزوست...


زهراقندی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۶
زهرا قندی



فرهادها هم دیگر فرهاد قدیم نمیشوند

فرهادی که برای شیرین کوه میکند

حال برای رویا اشک میریزد...

شهرزادش را به فراموشی سپرد

و آذرش را به خاک...

و برای هر دو گریست

مگر مرد چندبارعاشق میشود؟

درافسانه‌ها فرهاد یک‌عشق داشت

اما...

اینجا فرهاد هنوزعاشق خواهد شد...


زهراقندی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۵
زهرا قندی



فالگیردستم را بگیر

امافالم را نگیر...

خود میدانم فالم چیست

تو از او بگو 

از رسیدن بگو

از عشق بگو

من قصه‌ی نرسیدن ها را 

در لا‌به‌لای‌ این خطوط مواج 

در کف این دست تنها را،از برم...


زهراقندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۴
زهرا قندی



دلنوشته:


وقنی که تورودیدم یادبچگی هام افتادم

وقتی تو آسمون هواپیمارو میدیدم واسش دست تکون میدادم، من عاشق هواپیما بودم ودستمون براش بلند میکردم ،من میدیدمش  اما اون منو نمیدید

حالا حکایت عشق من به تو مثل حکایت من و هواپیماست من میبینمش و عاشقشم اما اون من و بال بال زدنمو نمیبینه....


زهراقندی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۲
زهرا قندی



تن خسته‌ام را بر جالباسی آویزان میکنم

روحم را به پرواز میکشم

و قلبم را در گهواره کودکیم میخوابانم

بعد از این همه دلتنگی

کمی استراحت لازمم...


زهراقندی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۱
زهرا قندی


میدانی  تلخی روزگار در چیست؟


دراین است:

آنجا که باید «تو» باشی و «من»باشم و «او» نباشد...

«تو» هستی و «او» هست و «من» نیستم‌.....


زهراقندی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۰۰
زهرا قندی


کاش لحظه‌ی دیدار ماهم 

همچو ساعت ‌های رأی

بارها و بارها تمدید میشد...


زهراقندی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۹
زهرا قندی


میرسد آن روز که خیره میمانی

روی تیتر روزنامه 

در میان انبوه روزنامه‌های باجه

تیتری پر از حرف و‌درد

خبر سقوط یک دختر 

از چشمان پسری با چشمانی میشی 

سقوطی بدون مرگ و خونریزی

اما پایانی تلخ برای یک جفت چشم...


زهراقندی 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۲
زهرا قندی


یک‌فنجان چای 

جامی عسل از چشمانت

و قندی‌از شیرینی لبهایت

و نانی با طعم حضورت

چه صبحانه‌ای شود این صبحانه

در نسیم صبحگاهی جمعه...


زهراقندی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۰
زهرا قندی



این همه غزل خواندی برایم

هر شب قبل از خواب

زیر باران

هنگام دیدار در کافه نادری

پشت سیم‌های سردتلفن

حیف...

کاش زودتر میفهمیدم

غزل که میخوانی 

یاد او می‌افتی

همان که نامش

غزل بود...


زهراقندی 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۷
زهرا قندی