اشعارزهــراقندی(پرواز)

گَــر شِعْـــر مَباشَــــد روحَــم هَمچـــــو خاکِسْــــتَرشَــــود

اشعارزهــراقندی(پرواز)

گَــر شِعْـــر مَباشَــــد روحَــم هَمچـــــو خاکِسْــــتَرشَــــود

منوی بلاگ
پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

پر پروازم را شکستی

بعد از آن پرواز بی برگشت...


تنم را آتش زدی 

بعد از آن حرف تلخت...


چشمانم را سیلاب کردی

بعد‌از پس گرفتن دستت...



بر گونه‌هایم  قحطی و خشکسالی پدید آوردی

بعد از محروم کردن بوسه‌هایت...


نمیدانم

مگر میشود این همه بلای طبیعی 

برجان یک آدم بیافتد

و دم نزند از این‌همه درد


#زهرا_قندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۰
زهرا قندی



من کمی آن طرف تر می ایستم

تو سیگاری روشن کن 

و در دودش محو شو 

نمیدانی چه لذت بخش‌است 

وقتی مردانه عاشق شده ای 

و مردانه سیگار میکشی

سیگار پشت سیگار...

اندیشه هم چیزی میدانست 

که هردم تکرار میکرد....

سیگار پشت سیگار..

شاید مردی با قدی بلند

با چشمانی میشی

درون مه سیگار پنهان شده است...

که او هم آن را دیده ....

و دست به قلم شده ....


#زهرا_قندی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۰
زهرا قندی


چه دیوانه وار میخواهمت 

و تو چه بی رحمانه نیستی

من اینجا 

مشتاق تر از همیشه 

توی همان کافه همیشگی

دوفنجان قهوه تلخ سفارش داده ام

با صندلی ای که تهی‌ست از بودن تو

با چشمانی که به در خیره مانده اند...

شاید اینبار جای خالیت 

باآمدنت پُـر شود

و دستان یخ زده ام را گرم کند...


#زهرا_قندی 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۷
زهرا قندی