کاش لحظه‌ی دیدار ماهم
همچو ساعت های رأی
بارها و بارها تمدید میشد...
زهراقندی
اشعارزهــراقندی(پرواز)
گَــر شِعْـــر مَباشَــــد روحَــم هَمچـــــو خاکِسْــــتَرشَــــود
منوی بلاگ
پیام های کوتاه
- ۱۵ بهمن ۹۵ , ۰۴:۵۶ساعت فراموشی
- ۱۴ بهمن ۹۵ , ۱۴:۱۷دوست داشتن تو
- ۸ بهمن ۹۵ , ۱۴:۴۹دلم گرفته است...
- ۷ بهمن ۹۵ , ۱۷:۳۵پلاسکو
- ۷ بهمن ۹۵ , ۰۲:۳۵باران
- ۷ بهمن ۹۵ , ۰۲:۲۷عطرتو
طبقه بندی موضوعی
-
شعر
(۲۶)
کلمات کلیدی
بایگانی
- بهمن ۱۳۹۵ (۶)
- اسفند ۱۳۹۴ (۱۸)
- بهمن ۱۳۹۴ (۹)
آخرین مطالب
- ۹۵/۱۱/۱۵ساعت فراموشی
- ۹۵/۱۱/۱۴دوست داشتن تو
- ۹۵/۱۱/۰۸دلم گرفته است...
- ۹۵/۱۱/۰۷پلاسکو
- ۹۵/۱۱/۰۷باران
- ۹۵/۱۱/۰۷عطرتو
- ۹۴/۱۲/۱۵پرتگاه...
- ۹۴/۱۲/۱۵خاطرات...
- ۹۴/۱۲/۱۵کاش اینجابودی...
- ۹۴/۱۲/۱۵دیوار چین...
پیوندهای روزانه
این همه غزل خواندی برایم
هر شب قبل از خواب
زیر باران
هنگام دیدار در کافه نادری
پشت سیم‌های سردتلفن
حیف...
کاش زودتر میفهمیدم
غزل که میخوانی
یاد او می‌افتی
همان که نامش
غزل بود...
#زهرا_قندی
به سر رسید این جمعه هم
چه خودش
چه آن غروب مرگبارش..
اما چه سود
شنبه ها از جمعه ها هم بدتر است
پس از آن گردباد رفتن تو
در عصر شنبه
من تمام هفته ام را باختم...
#زهرا_قندی
خــطای دید یعنــ ـی:
نیستـــ ـی اما
زنـی باموهایــی پریشـان
و چشمانــ ـی زیبـا
همیشــه در آینــه به من لبخنــ ـد میزنــ ـد...
زهراقندی