کاش لحظهی دیدار ماهم
همچو ساعت های رأی
بارها و بارها تمدید میشد...
زهراقندی
این همه غزل خواندی برایم
هر شب قبل از خواب
زیر باران
هنگام دیدار در کافه نادری
پشت سیمهای سردتلفن
حیف...
کاش زودتر میفهمیدم
غزل که میخوانی
یاد او میافتی
همان که نامش
غزل بود...
#زهرا_قندی
به سر رسید این جمعه هم
چه خودش
چه آن غروب مرگبارش..
اما چه سود
شنبه ها از جمعه ها هم بدتر است
پس از آن گردباد رفتن تو
در عصر شنبه
من تمام هفته ام را باختم...
#زهرا_قندی
خــطای دید یعنــ ـی:
نیستـــ ـی اما
زنـی باموهایــی پریشـان
و چشمانــ ـی زیبـا
همیشــه در آینــه به من لبخنــ ـد میزنــ ـد...
زهراقندی